سفارش تبلیغ
صبا ویژن

fm.jr

نظر

حافظ یکی از مشهورترین شعرای ایرانی است که دارای شهرت جهانی است. اشعار عاشقانه حافظ را اکثر عشاق حفظ هستند و ناگفته نماند فقط شعرهای عاشقانه حافظ و همینطور غزلیات عاشقانه حافظ نیست که دارای طرفداران زیادی هستند.

 

از آنجایی که این شاعر بزرگ ایرانی ارتباط عمیقی با قرآن داشته است، در بین ما ایرانیان از جایگاهی خاص برخوردار است. از این رو است که تفال به حافظ یکی از مهمترین کارهایی است که شاید شما هم تا به حال انجام داده باشید.

 

بر همین اساس هم فال حافظ داری طرفداران خاص خود است. به این ترتیب است که اشعار حافظ شیرازی دارای اهمیت هستند. شهرت این شاعر مشهور ایرانی در خارج از کشور پیچیده است و اکثر فرهنگ دوستان از سراسر جهان به ایران سفر کرده و به آرامگاه این شاعر ایرانی مراجعه کرده اند. ما در این مطلب از پارسی نو در مورد بزرگترین شاعر ایرانی، یعنی حضرت حافظ مطالبی را گردآوری و منتشر کرده ایم.

 

بیوگرافی کامل حافظ شیرازی

خواجه شمس‌ الدین محمد بن بهاءالدّین محمد حافظ شیرازی (زاده ح. 727 (قمری) – درگذشته 792 (قمری))، معروف به لسان‌ الغیب، ترجمان الاسرار، لسان‌العرفا و ناظم‌الاولیا شاعر بزرگ سده? هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعر های او غزل هستند که به غزلیات حافظ شهرت دارند.

 

گرایش حافظ به شیوه? سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوه? سخنش با او مشهور است. او از مهم‌ترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او به گونه‌ای به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ 20 مهر ماه مراسم بزرگ‌ داشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. مطابق تقویم رسمی ایران این روز روز بزرگ‌داشت حافظ نامیده شده‌است.

 

شهرت غزلیات حافظ

حافظ را چیره‌ دست‌ ترین غزل سرای زبان فارسی دانسته‌اند موضوع غزل وصف معشوق، می، و مغازله است و غزل‌ سرایی را باید هنری دانست ادبی، که درخور سرود و غنا و ترانه‌پردازی است. با آن‌که حافظ غزل عارفانه ی مولانا و غزل عاشقانه ی سعدی را پیوند زده، نوآوری اصلی او در تک بیت‌های درخشان، مستقل، و خوش‌ مضمون فراوانی است که سروده‌است. استقلالی که حافظ از این راه به غزل داده به میزان زیادی از ساختار سوره‌های قرآن تأثیر گرفته‌است، که آن را انقلابی در آفرینش این‌گونه شعر دانسته‌اند.

 

غزلیات عاشقانه حافظ , غزلیات عاشقانه مشهور حافظ , غزلیات عاشقانه از حافظ

 

رابطه اشعار حافظ با قرآن

بی تردید حافظ شیفته شیوایی زبان قرآن بوده و از صنایع و بدایع آن در شعر خود بهره برده‌است. بیشتر صنایع بدیع قرآن را که نزدیک به یکصد گونه دانسته‌اند، در دیوان حافظ می‌توان یافت. از پر شمارترین این صنایع می‌توان ایجاز، استعاره، ایهام، انسجام، ارسال المثل، ترصیع، تلمیح، تمثیل، تشبیه، تقابل، تکرار، توزیع، تناسب، جناس، تسمیط، کنایه، مقارنه و تقسیم را نام برد. حافظ خواندن قرآن با چارده (چهارده) روایت را مایه افتخار خود می‌دانسته و گمان می‌رود به همین خاطر حافظ تخلص می‌کرده. در سراسر دیوان حافظ به ابیاتی برمی‌خوریم که به صراحت به تأثیر قرآن در زندگی او اذعان داشته‌است.

 

جاذبه های آرمگاه حافظ شیرازی

آرامگاه حافظ در شهر شیراز و در منطقه? حافظیّه در فضایی آکنده از عطر و زیبایی گل‌های جان‌پرور، درآمیخته با شور اشعار خواجه، واقع شده‌است. امروزه این مکان یکی از جاذبه‌های مهمّ گردشگری به‌شمار می‌رود و بسیاری از مشتاقان شعر و اندیشه حافظ را از اطراف جهان به این مکان می‌کشاند. در زبان اغلب مردم ایران، رفتن به حافظیّه معادل با زیارت آرامگاه حافظ گردیده‌است. اصطلاح زیارت که بیشتر برای اماکن مقدّسی نظیر کعبه و بارگاه امامان به‌کار می‌رود، به‌خوبی نشان‌گر آن است که حافظ چه چهره? مقدّسی نزد ایرانیان دارد. برخی از معتقدان به آیین‌های مذهبی و اسلامی، رفتن به آرامگاه او را با آداب و رسوم مذهبی همراه می‌کنند. از جمله با وضو به آنجا می‌روند و در کنار آرامگاه حافظ به نشان احترام، کفش خود را از پای بیرون می‌آورند. سایر دل‌باختگان حافظ نیز به این مکان به‌عنوان سمبلی از عشق راستین و نمادی از رندی عارفانه با دیده? احترام می‌نگرند.

 

شعرهای حافظ شیرازی , شعرهای حضرت حافظ شیرازی , اشعار حافظ شیرازی

 

زیباترین و کوتاه ترین غزلیات حافظ

ما ز یاران چشم یاری داشتیم

 

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

 

تا درخت دوستی کی بر دهد

 

حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم

 

گفت و گو آیین درویشی نبود

 

ورنه با تو ماجراها داشتیم

 

شیوه چشمت فریب جنگ داشت

 

ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم

 

گلچین اشعار حافظ

 

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست

 

سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست…

 

در انـــدرون مــــن خستـــه دل نـــدانــــم کــیســت

 

کــــه مـــن خموشـــم و او در فغــان و در غوغاست…

 

شعرهای شاد و عاشقانه حافظ شیرازی

 

صلاح کار کجا و من خراب کجا

 

ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

 

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس

 

کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

 

چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را

 

سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

 

ای پادشه خــــوبان داد از غــم تنهایی

 

دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

 

دایـــم گـــل این بستان شـــاداب نمــــی‌مــاند

 

دریـــــــاب ضعیـفـــان را در وقــــت تــــوانـایــــی…

 

زیباترین غزلیات حافظ

 

عیب رندان مکن‌ای زاهد پاکیزه سرشت

 

که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

 

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

 

هر کسی‌ آن دروَد عاقبت کار که کشت

 

شعرهای کوتاه حافظ , شعرهای کوتاه عاشقانه حافظ , شعرهای کوتاه حافظ شیرازی

 

هـــر آن کــــه جانب اهـــل خدا نگــه دارد

 

خـــداش در همـــه حـــال از بلا نگــــــه دارد

 

حــدیث دوست نگــویم مگر به حضــرت دوست

 

کــــــــه آشنــــا سـخـــــن آشنــــا نگـــــــه دارد…

 

شعر معنی دار و کوتاه حافظ

 

ای بـــی‌خبــــر بکــــوش کــــه صاحب خبـــر شوی

 

تــا راهــــرو نباشـــی کـــــی راهـبــــــر شــــوی

 

در مکـــتب حقـــایق پیــــش ادیـــب عشـــق

 

هــان ای پسر بکـــوش که روزی پدر شوی

 

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی

 

تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی…

 

خــــرم آن روز کـــــز ایـــن منـــزل ویــــران بـــــروم

 

راحت جان طلبـــــم و از پــــی جـــانان بــــروم

 

گـــر چــه دانم کــه بــه جایی نبـرد راه غریب

 

مـن به بوی ســـر آن زلف پریشان بـــروم

 

دلــم از وحشت زندان سکـندر بگـــرفت

 

رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم

 

چون صبا با تن بیمار و دل بـی‌طاقت

 

بـــه هـــــواداری آن سرو خرامان بـــروم

 

در ره او چــــو قلـم گـــر به سرم باید رفت

 

بـا دل زخـــم کـــش و دیـــده گــــریان بــروم

 

نـــذر کـــردم گــــر از این غـــم به درآیــم روزی

 

تا در میکـــده شـــادان و غــــزل خــــوان بـــــروم

 

شعر حافظ شیرازی

 

راهیست راه عشـــق کـــه هیچش کـــــناره نیست

 

آن جـــا جــز آن کـــه جـان بسپارند چـاره نیست

 

هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود

 

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست…

 

گل در بر و می در کف و معشوق به کام است

 

سلطان جهانم به چنین روز غلام است

 

گو شمع میارید در این جمع که امشب

 

در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است

 

در مذهب ما باده حلال است ولیکن

 

بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است

 

گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است

 

چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است

 

تفال به حافظ با معنی

 

مرو به خانه ارباب بی‌مروت دهر

 

که گنج عافیتت در سرای خویشتن است

 

بسوخت حافظ و در شرط عشقبازی او

 

هنوز بر سر عهد و وفای خویشتن است

 

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست

 

که هر چه بر سر ما می‌رود ارادت اوست

 

نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر

 

نهادم آینه‌ها در مقابل رخ دوست

 

شعر حافظ , شعر عاشقانه از حافظ , شعر کوتاه و عاشقانه حافظ

شعرهای زیبای خواجه شیرازی

 

گر پیر مغان مرشد من شد چه تفاوت

 

در هیچ سری نیست که سری ز خدا نیست

 

عاشق چه کند گر نکشد بار ملامت

 

با هیچ دلاور سپر تیر قضا نیست

 

در صومعه زاهد و در خلوت صوفی

 

جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست

 

ای چنگ فروبرده به خون دل حافظ

 

فکرت مگر از غیرت قرآن و خدا نیست

 

گلچین بهترین غزلیات عاشقانه و عارفانه حافظ

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

 

به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

 

بده ساقی می باقی که در جنّت نخواهی یافت

 

کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلّا را

 

فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب

 

چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را

 

ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی ست

 

به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

 

من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم

 

که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

 

بدم گفتیّ و خرسندم، عفاک الله نکو گفتی

 

جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را

 

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند

 

جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

 

حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو

 

که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را

 

غزل گفتیّ و دُر سفتی بیا و خوش بخوان حافظ

 

که بر نظم تو افشاند فلک عِقد ثریّا را

 

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما

 

چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

 

ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون

 

روی سوی خانه خمار دارد پیر ما

 

در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم

 

کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما

 

عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است

 

عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما

 

روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد

 

زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما

 

با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی

 

آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما

 

تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش

 

رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما

 

اشعار  معروف حافظ شیرازی

 

مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست

 

تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست

 

واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس

 

طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست

 

زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من

 

بر امید دانه‌ای افتاده‌ام در دام دوست

 

سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر

 

هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست

 

بس نگویم شمه‌ای از شرح شوق خود از آنک

 

دردسر باشد نمودن بیش از این ابرام دوست

 

گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا

 

خاک راهی کان مشرف گردد از اقدام دوست

 

میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق

 

ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست

 

حافظ اندر درد او می‌سوز و بی‌درمان بساز

 

زان که درمانی ندارد درد بی‌آرام دوست

 

غزل حافظ , بهترین غزل حافظ , مهمترین غزل حافظ

 

عکس نوشته شعر حافظ برای پروفایل

 

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست

 

منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست

 

شب تار است و ره وادی ایمن در پیش

 

آتش طور کجا موعد دیدار کجاست

 

هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد

 

در خرابات بگویید که هشیار کجاست

 

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند

 

نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست

 

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است

 

ما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست

 

بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش

 

کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست

 

عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو

 

دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست

 

ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی

 

عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست

 

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج

 

فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست

 

غزلیات عاشقانه و مشهور حافظ با معنی

 

گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید

 

گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید

 

گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز

 

گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید

 

گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم

 

گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید

 

گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد

 

گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید

 

گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد

 

گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید

 

گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت

 

گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید

 

گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد

 

گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید

 

گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد

 

گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید حافظ

 

مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید

 

که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید

 

از غم هجر مکن ناله و فریاد که من

 

زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید

 

ز آتش وادی ایمن نه منم خرم و بس

 

هرکس آنجا به امید قبسی می‌آید

 

هیچ کس نیست که در کوی تواش کاری نیست

 

هرکس آنجا به طریق هوسی می‌آید

 

کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست

 

این قدر هست که بانگ جرسی می‌آید

 

جرعه‌ای ده که به میخانه ارباب کرم

 

هر حریفی ز پی ملتمسی می‌آید

 

دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است

 

گو بیا خوش که هنوزش نفسی می‌آید

 

خبر بلبل این باغ بپرسید که من

 

ناله‌ای می‌شنوم کز قفسی می‌آید

 

یار دارد سر صید دل حافظ، یاران

 

شاهبازی به شکار مگسی می‌آید

 

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

 

وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

 

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر

 

آری شود ولیک به خون جگر شود

 

خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه

 

کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود

 

از هر کرانه تیر دعا کرده‌ام روان

 

باشد کز آن میانه یکی کارگر شود

 

ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو

 

لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود

 

از کیمیای مهر تو زر گشت روی من

 

آری به یمن لطف شما خاک زر شود

 

در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب

 

یا رب مباد آن که گدا معتبر شود

 

بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی

 

مقبول طبع مردم صاحب نظر شود

 

این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست

 

سرها بر آستانه او خاک در شود

 

حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست

 

دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود

 

حافظ شیرازی کیست؟

 

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

 

واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

 

بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند

 

باده از جام تجلی صفاتم دادند

 

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

 

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

 

بعد از این روی من و آینه وصف جمال

 

که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند

 

من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب

 

مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند

 

هاتف آن روز به من مژده این دولت داد

 

که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند

 

این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد

 

اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند

 

همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود

 

که ز بند غم ایام نجاتم دادند

 

معنی شعر حافظ , شعر حافظ با معنی , معنی شعرهای عاشقانه حافظ

 

دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود

 

تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود

 

دل که از ناوک مژگان تو در خون می‌گشت

 

باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود

 

هم عفاالله صبا کز تو پیامی می‌داد

 

ور نه در کس نرسیدیم که از کوی تو بود

 

عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت

 

فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود

 

من سرگشته هم از اهل سلامت بودم

 

دام راهم شکن طره هندوی تو بود

 

بگشا بند قبا تا بگشاید دل من

 

که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود

 

به وفای تو که بر تربت حافظ بگذر

 

کز جهان می‌شد و در آرزوی روی تو بود

 

اشعار عاشقانه و غمگین حافظ

 

دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند

 

گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

 

ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت

 

با من راه نشین باده مستانه زدند

 

آسمان بار امانت نتوانست کشید

 

قرعه کار به نام من دیوانه زدند

 

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

 

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

 

شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد

 

صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند

 

آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع

 

آتش آن است که در خرمن پروانه زدند

 

کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب

 

تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند

 منبع : parsino.com